کدوم کوهی که خورشید
از تو دست تو می تابه
چشمت چشم ابر ایثار
روی سینه ی تو خوابه
کدوم خلیج سبزی
که عمیق اما زلاله
مثل آینه پاک و روشن
مهربون مثل خیاله
کاش از اول می دونستم
که تو صندوقچه ی قلبت
کلیدی داری برای درهای همیشه بسته
کاش از اول می دونستم
که تو دستای نجیبت
مرحمی داری برای زخم این همیشه خسته
تو به قصه ها شبیهی
ساده اما حیرت آور
شوق تکرار تو دارم وقتی میرسم به آخر
تو پلی
پل رسیدن
روی گردابه ی تقدیر
منو رد می کنی از رود
منو می بری به خورشید